کورش کمالی؛ غلامرضا زهتابیان؛ طیبه مصباح زاده؛ محمود عرب خدری؛ حسین شهاب آرخازلو؛ علیرضا مقدم نیا
چکیده
کیفیت خاک شاخصی ضروری برای مدیریت پایدار اراضی است که به ویژگیهای فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی خاک بستگی دارد. بسیاری از محققین ارزیابی کیفیت خاک را بر معدودی از ویژگیها متمرکز کردهاند. در این تحقیق به منظور ارزیابی و انتخاب ویژگیهای موثر در کیفیت خاکِ اراضی کشاورزی دشت محمدشهر کرج با مدیریتهای مختلف آبیاری، از شاخص کیفیت ...
بیشتر
کیفیت خاک شاخصی ضروری برای مدیریت پایدار اراضی است که به ویژگیهای فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی خاک بستگی دارد. بسیاری از محققین ارزیابی کیفیت خاک را بر معدودی از ویژگیها متمرکز کردهاند. در این تحقیق به منظور ارزیابی و انتخاب ویژگیهای موثر در کیفیت خاکِ اراضی کشاورزی دشت محمدشهر کرج با مدیریتهای مختلف آبیاری، از شاخص کیفیت تجمعی (IQI) و شاخص کیفیت نمرو (NQI) استفاده شد. با حفر و تشریح 12خاکرخ در چهار مزرعه و باغ و نمونهبرداری از افقهای سطحی و متوسط عمقی، 16ویژگی مؤثر در کیفیت خاک تعیین و شاخصهای یاد شده محاسبه گردیدند. بررسی شاخصهای IQI و NQI نشان داد که خاکهای این منطقه در نمونههای سطحی عمدتاً دارای درجه کیفیت III و در نمونههای متوسط عمقی به دلیل عدم تکامل پروفیلی، کربن آلی پایین و سنگریزه بالا دارای درجه کیفیت IV با محدودیت زیاد هستند. بیشترین و کمترین میانگین شاخص کیفیت خاک لایه سطحی بهترتیب به مزرعه یونجه (آبیاری بارانی) با 64/0 و مزرعه گندم (آبیاری بارانی) با 58/0 اختصاص یافت. تأثیر مدیریت آبیاری بر شاخصهای کیفیت خاک نشان داد که نوع سامانه آبیاری نتوانسته است تفاوت معنیداری در کیفیت خاک ایجاد نماید. بهطوریکه در مزرعه گندم با آبیاریهای بارانی و غرقابی، تفاوت معنیداری در شاخصهای کیفیت خاک مشاهده نشد. شاخص IQI در مجموعه کل دادهها نسبت به شاخص NQI دارای دقت و حساسیت بیشتری برای ارزیابی کیفیت خاک بود؛ لیکن بررسی ضرایب تبیین، قابل اطمینان بودن استفاده از مجموعه حداقل دادهها به جای مجموعه کل دادهها در هر دو مدل IQI و NQI را نشان داد. در مجموعه حداقل دادهها ویژگیهای میانگین وزنی قطر خاکدانهها و درصد سنگریزه دارای وزن بالاتری به ترتیب در لایههای سطحی و متوسط عمقی بودند. استفاده از مؤثرترین ویژگیهای خاک در مطالعات ارزیابی کیفیت خاک اثر تکرارپذیری حاصل از ویژگیهای با همبستگی مشابه را کاهش میدهد.
مریم رضایی؛ محمد نهتانی؛ علیرضا مقدم نیا؛ علیجان آبکار؛ معصومه رضائی
چکیده
پیشبینی میزان بلند مدت بارش در برنامهریزی و مدیریت منابع آب، بهویژه در مناطق خشک و نیمه خشک، از اهمیت بالایی برخوردار است. لذا در این پژوهش به منظور بررسی اثر تغییر اقلیم بر میزان بارندگی در مقیاس ایستگاهی از مدل آماری SDSM استفاده شده است. دادههای مورد استفاده در این پژوهش شامل میزان بارندگی روزانه ایستگاههای سینوپتیک کرمان ...
بیشتر
پیشبینی میزان بلند مدت بارش در برنامهریزی و مدیریت منابع آب، بهویژه در مناطق خشک و نیمه خشک، از اهمیت بالایی برخوردار است. لذا در این پژوهش به منظور بررسی اثر تغییر اقلیم بر میزان بارندگی در مقیاس ایستگاهی از مدل آماری SDSM استفاده شده است. دادههای مورد استفاده در این پژوهش شامل میزان بارندگی روزانه ایستگاههای سینوپتیک کرمان و بم، دادههای بازتحلیل NCEP و خروجیهای مدل HadCM3 (دادههای نسل سوم مدل جهانی اقلیم تحت سناریوی A2 وB2) برای دوره پایه (2001-1971 میلادی) میباشد. میزان بارش برای سه دوره (2039-2010)، (2069-2040) و (2099-2070) پیشبینی و با دوره پایه مورد مقایسه قرار گرفته است. از 15 سال اول دادهها (1985-1971) برای واسنجی و از 15 سال دوم (2001-1986) برای اعتبارسنجی مدل استفاده شده است. بررسی معیارهای ارزیابی کارایی مدل از جمله میانگین خطای مطلق و مجذور میانگین مربعات خطا، نشان داد که این مدل در منطقه خشک، از توانایی و دقت بالاتری برای پیشبینی میزان بارندگی نسبت به منطقه فراخشک برخوردار میباشد. نتایج نشان داد میزان بارش سالانه تا سال 2099، در ایستگاه کرمان در سناریوهای A2و B2به ترتیب (3/1) و (3/0) میلیمتر کاهش و در ایستگاه بم حدود (56/4)، (46/5) میلیمتر نسبت به دوره پایه افزایش خواهد داشت.
جابر سلطانی؛ علیرضا مقدم نیا؛ جمشید پیری؛ جواد میرمرادزهی
چکیده
امروزه تخمین صحیح تبخیر به عنوان یکی از عناصر مهم چرخه هیدرولوژی، نقش مهمی را در توسعه پایدار و مدیریت بهینه منابع آب کشورهای مواجه با بحران آب میتواند ایفاء کند. تاکنون روش ها و فرمول های تجربی فراوانی در زمینه برآورد فرایند غیر خطی و پیچیده تبخیر روزانه از تشت ارائه شده که با عدم قطعیت می باشد و از دقت بالایی برخوردار نبوده و همچنین ...
بیشتر
امروزه تخمین صحیح تبخیر به عنوان یکی از عناصر مهم چرخه هیدرولوژی، نقش مهمی را در توسعه پایدار و مدیریت بهینه منابع آب کشورهای مواجه با بحران آب میتواند ایفاء کند. تاکنون روش ها و فرمول های تجربی فراوانی در زمینه برآورد فرایند غیر خطی و پیچیده تبخیر روزانه از تشت ارائه شده که با عدم قطعیت می باشد و از دقت بالایی برخوردار نبوده و همچنین دسترسی به تمام پارامترهای ورودی آنها مشکل و یا اندازهگیری آنها محتاج صرف هزینه و زمان زیادی میباشند. در این تحقیق کارایی دو مدل غیر خطی NN-ARX و ANFIS جهت برآورد تبخیر روزانه از تشت در شرایط اقلیمی خشک و گرم (ایرانشهر)، خشک و گرم ساحلی (چابهار) و اقلیم نیمه خشک و معتدل گرم (سراوان) مورد ارزیابی قرار گرفته است. از بین پنج پارامتر ورودی شامل سرعت باد، درجه حرارت، رطوبت نسبی، فشار و ساعات آفتابی در دوره 5 ساله از ابتدای مهر 1384 تا انتهای اسفند 1389، بهترین ترکیب ورودی مدل با استفاده از الگوریتم ژنتیک آزمون گاما (GA-GT) برای هر یک از ایستگاههای سینوپتیک واقع در این مناطق انتخاب گردید. سپس با استفاده از مدل های NN-ARX و ANFIS، تبخیرروزانهازتشت برآورد شد. با بکارگیری معیارهای آماری شامل R2، RMSEو MAE، کارایی مدل ANFIS با 3 تابع عضویت نوع گوسی و مدلNN-ARX برای هر یک از ایستگاه های سینوپتیک منتخب ارزیابی گردید. نتایج حاصله نشان می دهد که دقت مدل ANFIS نسبت به مدل NN-ARX در برآورد تبخیر روزانه از تشت در شرایط اقلیمی خشک و گرم بلوچستان مورد بررسی بیشتر است.
فاطمه بحرینی؛ احمد پهلوانروی؛ علیرضا مقدم نیا؛ غلامرضا راهی
چکیده
بیابان زایی و تخریب اراضی در مناطق خشک، نیمه خشک و خشک نیمه مرطوب، یک مشکل زیست محیطی جهانی است. بنابراین ارزیابی درست از وضعیت و روند بیابان زایی ابزاری برای گسترش اقدامات در جهت جلوگیری و از بین بردن این مشکل خواهد بود. منطقه مورد مطالعه در استان بوشهر و در محدوده شهرستان دیر قرار گرفته است. در این پژوهش به منظور بررسی تخریب اراضی ...
بیشتر
بیابان زایی و تخریب اراضی در مناطق خشک، نیمه خشک و خشک نیمه مرطوب، یک مشکل زیست محیطی جهانی است. بنابراین ارزیابی درست از وضعیت و روند بیابان زایی ابزاری برای گسترش اقدامات در جهت جلوگیری و از بین بردن این مشکل خواهد بود. منطقه مورد مطالعه در استان بوشهر و در محدوده شهرستان دیر قرار گرفته است. در این پژوهش به منظور بررسی تخریب اراضی با توجه به شرایط محلی منطقه مطالعاتی دو معیار فرسایش بادی و اقلیم به عنوان معیار های اصلی موثر در بیابان زایی انتخاب شدند و ارزیابی وضعیت بیابان زایی منطقه بر اساس این دو معیار، و وزن دهی شاخص ها بر طبق مدل بیابان زایی IMDPA صورت گرفت. بعد از جداسازی واحد کاری (رخساره های ژئومورفولوژی)، ارزش عددی هر شاخص برای هر واحدکاری تعیین شد و یک لایه اطلاعاتی برای هر شاخص تهیه، و لایه مربوط به هر معیار با محاسبه میانگین هندسی امتیاز شاخص های آن مشخص گردید. سپس با تلفیق و تعیین میانگین هندسی معیار ها نقشه شدت بیابان زایی منطقه به دست آمد. نتایج نشان داد که 74/31 درصد از مساحت منطقه در کلاس متوسط، 62/62 درصد کلاس شدید و 65/4 درصد در کلاس بسیارشدید بیابان زایی قرار داشتند. واحدهای کاری6 و 8 با بیشترین ارزش کمی، در اولویت اول تخریب و واحدهای کاری 9، 13، 12، 10، 14، 15، 2، 7، 4، 3، 1، 11و5 به ترتیب با دارا بودن کمترین ارزش کمی در اولویت کمتری قرار گرفتند. در بین شاخص های مورد بررسی، دو شاخص خشکی و شاخص درصد تراکم پوشش غیر زنده مهمترین عواملی بودند که سبب فرآیند بیابان زایی در این منطقه شده اند.